کد مطلب:141812 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145

پرچمداری نافع در روز هفتم
محاصره امام و یارانش در روز هفتم به اوج شدت خود رسیده بود. آب ذخیره نیز به اتمام رسیده و راه ورود به آب هم بسته شده بود. هر كس به فكر این تشنگی بود. به طور طبیعی عطش در بین اطفال و زن ها بیشتر جلوه می كرد. این وضعیت بیش از همه عباس علیه السلام را می آزرد. [1] .

طبری گوید: امام حسین علیه السلام چاره ای اندیشید و برادرش عباس را صدا زد و به او فرمود كه شبانه به پرچمداری نافع بن هلال با سی سوار و بیست پیاده كه هر كدام مشك آبی را حمل می كنند، رو به فرات روند. نافع در جلو آنها در حركت بود «عمر بن حجاج زبیدی» كه مأمور حراست از فرات بود، فریاد زد: «كیستی؟» نافع گفت: «از پسر عموهای تو» پس گفت: «تو كه هستی؟» نافع گفت: «نافع بن هلال»، گفت: «برای چه آمده ای؟» گفت: «آمده ایم از این آب كه ما را منع كرده اید بنوشیم». عمرو گفت: «گوارایت باد، بنوش! ولی برای حسین از این مبر» نافع گفت: «لا والله، لا اشربی منه قطرة و الحسین و من معه من آله و صحبه عطاشی؛ [2] نه به خدا سوگند، قطره ای از آن آب


نمی نوشم در حالی كه حسین و خاندان و یاران همراهش، همه تشنه اند». دیگر یاران و دوستان سررسیده بودند، نافع فریاد زد ظرف های خود را پر كنید. پس از آن «عمر وبن حجاج» با یاران حسین علیه السلام درگیر شدند. در این هنگام برخی، مشك های آب را پر كردند و برخی چون قمر بنی هاشم علیه السلام و نافع مشغول جنگ شدند تا از دیگر دوستان حمایت كنند و آنها بتوانند آب را سلامت به خیمه ها برسانند. [3] مردانی از دشمن در این درگیری كشته شدند. آن شب به لطف خدا و رشادت های عباس بن علی علیه السلام مردانگی نافع و یاران، آب به سلامت به خیمه های حسینی راه یافت.


[1] مقتل الحسين مقرم، ص 245.

[2] مقتل الحسين مقرم، ص 246؛ ابصار العين، ص 148، اين عبارات جمع بين دو نقل از اين دو كتاب است.

[3] مقتل الحسين مقرم، ص 246؛ مقتل الحسين ابصار العين، ص 148.